آشنایی با قبرستان عجیب پراگ

در داستان ها و فیلم ها، قبرستان ها همیشه  اسرارآمیز و بعضا ترسناک بوده اند. شاید در نگاه اول با توجه به قبرستان های امروزی و تازه ساخته شده شهرهای اطرافمان فقکر کنیم که ترسناکی الکی است و فقط مخصوص فیلم هاست. اما هستند قبرستان هایی قدیمی که مثل فیلم ها و حتی فراتر از آنها، اسرار آمیز باشند. قبرستان پراگ یکی از آنهاست.

در آن دوران زمانی که یک قبرستان پر می شد و دیگر جایی برای حفر قبر جدید محیا نبود، با اضافه کردن یک لایۀ جدید خاک بر روی قبرهای قدیمی، یک قبرستان جدید پدید می آوردند. این اتفاق 12 مرتبه برای قبرستان یهودیان در پراگ اتفاق افتاده است آن هم در زمانی که یهودیان نمی توانستند مردگان خود را در هر قبرستانی و قبرهای قدیمی  دفن کنند و فقط در مناطقی مشخص این امکان شدنی بود. در واقع یهودیان تنها اجازه داشتند که مردگان خود را در محله های یهودی نشین دفن کنند و همین اتفاق باعث می شد به دلیل محدود بودن فضا و پر شدن این فضا پس از مدتی دست به همچین اقدامی بزنند تا قبرستانی جدید و قابل استفاده مهیا شود. این اقدام یک دلیل دیگر نیز داشت و آن هم این بود که طبق باور یهودیان جا به جا کردن سنگ قبرمردگان در مجزا نیست.

قدمت دقیق این قبرستان تاریخی مشخص نیست، اما از قبرهای قدیمی که در گورستان پراگ موجود است می توان تاریخی متعلق به 1439 به نام رابی وپوئت آویگادور را یافت. همچنین آخرین تاریخ ثبت شده بر روی سنگ قبر این قبرستان لایه ای پراگ به تاریخ 1787 باز می گردد. تعداد اجساد دفن شده در این 350 سال و 12 لایه طعنه به عددی بیش از صد هزار نفر می زند. شاید این قبرستان قدیمی ترین آرامستان یهودیان نباشد اما جزو کهن ترین آنان می باشد. در میانه سرگذشت پرماجرایی که بر این قبرستان گذشت در زمان پادشاهی ولادیسلاف دوم جاگلو در سال 1478، به دلیل شکایات گسترده مردم شهر پراگ این قبرستانه تعطیل شد و به مرور زمان در اذهان به دست فراموشی سپرده شد. در میانه قرن 15 میلادی شواهدی موجود است که نشان دهنده  استفاده مجدد این قبرستان توسط یهودیان است.

  

اما اینکه چرا این قبرستان عجیب شده است هم خود حرفیست.

در ناحیه ای به نام Kleinseite، یک خانه قدیمی غم انگیز وجود دارد که "به خاک خود در زمین دفن می شود". در زیرزمین، شفت تیره و باریکی که توسط یک درب کشویی آهن پوشانده شده است، اگر باز شود، ممکن است به یک گودال بی پایه ای که رطوبت دارد، نگاه کنید. در گذشته، مردم مشعل را به یک خط متصل کرده اند. به پایین به تاریکی، نور تبدیل شدن به تیره تر و دود کردن، تا زمانی که آن را کاملا از بین می رود. مردم گفتند: "هوا بیشتر نیست". با این حال، "کسی که چشمهایش را می بیند بدون نور می تواند حتی در تاریکی ببیند، وقتی دیگران خواب می خوابند". Meyrink می داند که قبل از خوابیدن مردم پس از یک روز سخت کار، افکار از ناامیدی، انتقام و حرص متولد می شود.هنگامی که وقتی مردم تلخ و خسته به نهایت خواب می روند، خروپف و غرق شدن، فانتوم های حرص و طمع از چنین افکار متولد می شوند. جایی که آنها به ستون تاریک فرو می روند و در پایین آن شیار گمشده شیطان، روز و شب بی وقفه می چرخد. اگر شما گوش خود را ببندید، می توانید آن را بشنوید و درون خود فرو بریزید.

این مفهوم که پراگ در ساختمان های آن پنهان می کند و نیروهایی را که ممکن است کنترل ساکنان و بازدیدکنندگان موقت را بگیرد، پنهان می کند، در چندین کتاب وجود دارد که ریشه های آنها را در شهر یافت می کند. کافکا شهر را دوست داشت و از آن متنفر بود که هویت خود را شکل داده و بر زندگی او تأثیر گذاشته است. اغلب او احساس افسردگی و افکار خود را احساس می کرد. در سال 1902 او به دوستش، اسکار پولاک نوشت:

پراگ اجازه نمی دهد هرکدام از ما. این جنون قدیمی دارای پنجه است. یکی باید عمل کند یا دیگری. ما می توانستیم در دو طرف، در ویشهراد و هاراداکانی آتش سوزی کنیم. پس ما می توانیم دور شویم. شاید شما تا زمان کارناوال به آن توجه کنید.